غم یک حس می باشد! حسی که اگر مقدار زیادش عمیقا تجربه شود احتمال ماندگاری اش هست. مثل زمانی که عزیزی را از دست می دهیم. فرزند، مادر، همسر، یا در شکست عاطفی، وقتی غم را با حجم زیاد و عمیقا تجربه می کنیم ممکن است مدت زیادی با ما بماند.
اینجا در مورد اشخاصی سخن می گویم که کنترل احساسات برایشان دشوار است و گاهی در بعضی ابعاد زندگی تعادل را از دست می دهند و دچار افسردگی و مشکلات دیگر می شوند.
بعضی اوقات لذتی در غصه خوردن حس میشود، وقتی موزیک بسیار غمگین و عاشقانه گوش می دهیم و گریه می کنیم، انگار تسکین پیدا می کنیم! و حاضر نیستیم این غم را از خود دور کنیم!
شخصی که مادرش را از دست داده هنوز بعد از گذشت ماهها مرتب سر مزار می رود و گریه میکند، اصلا غم یک کششی عجیبی در آدم ایجاد میکند برای ماندگاری اش! انگار یک لذت موذیانه ی پنهان دارد!
سیستم روان آدمی جوری طراحی شده که یک مدت باید غم را تجربه کند تا دردش التیام یابد ولی اگر از مدت زمان لازمه بیشتر گذشت، عمیق و پایدار می شود! و باعث می شود دوره های افسردگی شدید و طولانی تجربه شود.
آدمهایی که درد و غم را به شکل عمیق تجربه کرده باشند حتی سالها بعد وقتی دچار تجربه ی مشابه می شوند آن حس عمیق سریع زنده می شود.
و یا شاید غم فقدان مادر را در فرد دیگری ببینند بلافاصله دچار بغض می شوند.
ممکن است دو دوست مشغول دیدن فیلمی در سینما باشند، با دیدن صحنه هایی یکی از آن دو به شدت اشک می ریزد ولی آن دیگری فقط ناراحت می شود چون چنین تجربه ای را نداشته و نمی تواند عمیقا درک کند.
اینکه اجازه دهیم غم در ما رخنه کند و ماندگار شود به اختیار خودمان است، اگر به تنهایی نمیتوانیم از پس آن برآییم باید کمک بگیریم.
شخصی که مادر خود را سالها پیش از دست داده الان به مراسم تدفین مادر دوستش می رود به اندازه خانواده ی متوفی جوری بی تابی میکند که گویی مجدد مادر خود را از دست داده است چون قبلا این تجربه را داشته.
یک راهکار برای رهایی از غمی که مجدد میخواهد در ما نفوذ کند اینکه عنان و اختیار احساسمان را به دست بگیریم و بر خود نهیب بزنیم که من اجازه ی ورود نمیدهم!
افکارمان را تحت سلطه ی خود درآوریم چرا که احساس، در نتیجه ی افکار رخ می دهد.
به هر آنچه فکر کنیم همان حس را تجربه می کنیم، پس مراقب افکار خود باشیم.
اگر کنترل افکار و احساسات برایتان سخت است با ما تماس بگیرید.